که راه بیند، رهشناس و مجرب که راه بازشناسد: بپرسید از زال زر موبدی ازین تیزهش راهبین بخردی، فردوسی، گرمرد راهبین شده ای عیب کس مکن از زاغ، چشم بین و ز طاووس پرنگر، سعدی
که راه بیند، رهشناس و مجرب که راه بازشناسد: بپرسید از زال زر موبدی ازین تیزهش راهبین بخردی، فردوسی، گرمرد راهبین شده ای عیب کس مکن از زاغ، چشم بین و ز طاووس پرنگر، سعدی
دهی است از دهستان 3 بخش هرسینی شهرستان کرمانشاه، واقع در 27000گزی جنوب باختر هرسین و کنار رود خانه گاماسیاب. هوای آن سرد و معتدل و دارای 225 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات وتریاک و شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو و مزرعه کله هو جزء این ده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان 3 بخش هرسینی شهرستان کرمانشاه، واقع در 27000گزی جنوب باختر هرسین و کنار رود خانه گاماسیاب. هوای آن سرد و معتدل و دارای 225 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات وتریاک و شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو و مزرعه کله هو جزء این ده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
نگهبان گله و شبان. (آنندراج). چوپان: دوان آمدش گله بانی به پیش به دل گفت دارای فرخنده کیش. سعدی (بوستان). چوبی بزرگ به رسم گله بانان به دست گرفته. (انیس الطالبین نسخۀ خطی مؤلف ص 34)
نگهبان گله و شبان. (آنندراج). چوپان: دوان آمدش گله بانی به پیش به دل گفت دارای فرخنده کیش. سعدی (بوستان). چوبی بزرگ به رسم گله بانان به دست گرفته. (انیس الطالبین نسخۀ خطی مؤلف ص 34)
دهی است از دهستان یکانات بخش مرکزی شهرستان مرند که در 24هزارگزی شمال باختری مرند و 9هزارگزی راه شوسۀ مرند به خوی واقع شده است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 790 تن میباشد. آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، پنبه، کرچک، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان یکانات بخش مرکزی شهرستان مرند که در 24هزارگزی شمال باختری مرند و 9هزارگزی راه شوسۀ مرند به خوی واقع شده است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 790 تن میباشد. آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، پنبه، کرچک، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
گوربان. نگهبان گورستان. نگهبان مقبره: در دخمۀ چرخ مردگانند زین جادوی دخمه بان مرا بس. خاقانی. بدرند از سماع دخمۀ چرخ سخره بر دخمه بان کنند همه. خاقانی. مأمون الرشید از خلفای عباسی به هدایت پیرمردی که خدمت دخمه بانی داشت... در آن دخمه رفت. (تذکرهمرآه الخیال ص 286)
گوربان. نگهبان گورستان. نگهبان مقبره: در دخمۀ چرخ مردگانند زین جادوی دخمه بان مرا بس. خاقانی. بدرند از سماع دخمۀ چرخ سخره بر دخمه بان کنند همه. خاقانی. مأمون الرشید از خلفای عباسی به هدایت پیرمردی که خدمت دخمه بانی داشت... در آن دخمه رفت. (تذکرهمرآه الخیال ص 286)
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 15هزارگزی باختر قشم و پنج هزارگزی شمال راه مالرو قشم و صلخ. جلگه و گرمسیر است. دارای 850 تن سکنۀ شیعه و سنی است. زبانشان فارسی و عربی است. آب آن از چاه و باران تأمین می شود و شغل مردم صید ماهی و زراعت و راه آن مالرو و محصولات آن غلات و خرما است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 15هزارگزی باختر قشم و پنج هزارگزی شمال راه مالرو قشم و صلخ. جلگه و گرمسیر است. دارای 850 تن سکنۀ شیعه و سنی است. زبانشان فارسی و عربی است. آب آن از چاه و باران تأمین می شود و شغل مردم صید ماهی و زراعت و راه آن مالرو و محصولات آن غلات و خرما است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
خداوند و مالک رمه. (ناظم الاطباء). چوپان. شبان. رمه یار. رمیار. رمه بان. گله بان. گله دار: ما را رمه داری است نه زو در رمه آشوب نه ایمن از او گرگ و نه سگ زو بفغان است. منوچهری
خداوند و مالک رمه. (ناظم الاطباء). چوپان. شبان. رمه یار. رمیار. رمه بان. گله بان. گله دار: ما را رمه داری است نه زو در رمه آشوب نه ایمن از او گرگ و نه سگ زو بفغان است. منوچهری
جمع شدن. گرد آمدن. در یک جا مجتمع گشتن. در جایی مخصوص فراهم آمدن. رمه گشتن. رجوع به رمه گشتن شود: پزشکان و اخترشناسان همه تو گفتی به هندوستان شد رمه. فردوسی
جمع شدن. گرد آمدن. در یک جا مجتمع گشتن. در جایی مخصوص فراهم آمدن. رمه گشتن. رجوع به رمه گشتن شود: پزشکان و اخترشناسان همه تو گفتی به هندوستان شد رمه. فردوسی
رژه. تلفظ فرانسوی راجر بیکن، راهب دانشمند معروف انگلیسی قرن سیزدهم. وی در 1214 میلادی تولد یافت و در 1294 درگذشت. در اکسفورد تحصیل کرد و سپس به دانشگاه پاریس رفت و آن گاه به سال 1240 به انگلستان بازگشت. او از بزرگترین دانشمندان قرن سیزدهم محسوب می شود. در ریاضیات و نجوم وفلسفه و طب و طبیعی و کیمیا دست داشت و بسیاری از نظریات بطلمیوس را تصحیح کرد و همچنین در قوانین مربوط به عدسی ها و شکست نور به تحقیقات تازه پرداخت و در باب ساختن میکرسکپ و تلسکوپ تحقیقات ابتدائی ازآن اوست. بر اثر تحقیقات و نظریات جدید خود در شیمی، ازطرف پاپ کلمان چهارم تکفیر شد و به زندان افتاد و بعد از مرگ پاپ نیکلای چهارم (1292) از زندان رهائی یافت و کمی بعد در سن هشتاد سالگی در اکسفورد درگذشت
رُژِه. تلفظ فرانسوی راجر بیکن، راهب دانشمند معروف انگلیسی قرن سیزدهم. وی در 1214 میلادی تولد یافت و در 1294 درگذشت. در اکسفورد تحصیل کرد و سپس به دانشگاه پاریس رفت و آن گاه به سال 1240 به انگلستان بازگشت. او از بزرگترین دانشمندان قرن سیزدهم محسوب می شود. در ریاضیات و نجوم وفلسفه و طب و طبیعی و کیمیا دست داشت و بسیاری از نظریات بطلمیوس را تصحیح کرد و همچنین در قوانین مربوط به عدسی ها و شکست نور به تحقیقات تازه پرداخت و در باب ساختن میکرسکپ و تلسکوپ تحقیقات ابتدائی ازآن ِ اوست. بر اثر تحقیقات و نظریات جدید خود در شیمی، ازطرف پاپ کلمان چهارم تکفیر شد و به زندان افتاد و بعد از مرگ پاپ نیکلای چهارم (1292) از زندان رهائی یافت و کمی بعد در سن هشتاد سالگی در اکسفورد درگذشت
ظرفی که در آن سرمه را نگاه دارند. (آنندراج). کیسه ای کوچک که در آن سرمه ریزند. (فرهنگ فارسی معین) : با سرمه دان زرین ماند خجسته راست کرده بجای سرمه بدان سرمه دان عبیر. منوچهری. وآن نی چو مار بی زبان سوراخها در استخوان هم استخوانش سرمه دان هم گوشت ز اعضا ریخته. خاقانی. در کیسه های جیب عروسان رود عبیر مانند سرمه دان که در او توتیا رود. نظام قاری. شکست رنگ بجای خمار گلها را که لاله آمد و یک سرمه دان شراب آورد. سلیم (از آنندراج). ، بمجاز، ظرف کم. (آنندراج) ، مجازاً، آلت زن. شرم زن. (فرهنگ فارسی معین) : میل در سرمه دان نرفته هنوز بازیی باز کرد گنبد کوز. نظامی. - سرمه دان عاج، کنایه از اندام نهانی بود بمانند عاج در سپیدی. (آنندراج) : تا شبی پای در دواجش برد میل در سرمه دان عاجش برد. سعدی
ظرفی که در آن سرمه را نگاه دارند. (آنندراج). کیسه ای کوچک که در آن سرمه ریزند. (فرهنگ فارسی معین) : با سرمه دان زرین ماند خجسته راست کرده بجای سرمه بدان سرمه دان عبیر. منوچهری. وآن نی چو مار بی زبان سوراخها در استخوان هم استخوانش سرمه دان هم گوشت ز اعضا ریخته. خاقانی. در کیسه های جیب عروسان رود عبیر مانند سرمه دان که در او توتیا رود. نظام قاری. شکست رنگ بجای خمار گلها را که لاله آمد و یک سرمه دان شراب آورد. سلیم (از آنندراج). ، بمجاز، ظرف کم. (آنندراج) ، مجازاً، آلت زن. شرم زن. (فرهنگ فارسی معین) : میل در سرمه دان نرفته هنوز بازیی باز کرد گنبد کوز. نظامی. - سرمه دان عاج، کنایه از اندام نهانی بود بمانند عاج در سپیدی. (آنندراج) : تا شبی پای در دواجش برد میل در سرمه دان عاجش برد. سعدی
راه داننده، رهدان، آنکه بر حقیقت راه وقوف دارد، (بهار عجم) (آنندراج)، دانندۀ راه، (از شعوری ج 2 ورق 14) : همو راهدان هم فرس راهوار زهی شاه مرکب زهی شهسوار، نظامی (از بهار عجم)، ، هادی و دلیل، راهنمای راه، (ناظم الاطباء) : بر تخت بنشست و راهدانان را بخواند گفت از اینجا راه بکجا کشد؟ گفتند: بکشمیر، (اسکندرنامۀ نسخۀ نفیسی)، که بر راه و رسم آگاه باشد، که آشنا به آداب و راه و رسم باشد، که راه وصول بچیزی را بلد باشد
راه داننده، رهدان، آنکه بر حقیقت راه وقوف دارد، (بهار عجم) (آنندراج)، دانندۀ راه، (از شعوری ج 2 ورق 14) : همو راهدان هم فرس راهوار زهی شاه مرکب زهی شهسوار، نظامی (از بهار عجم)، ، هادی و دلیل، راهنمای راه، (ناظم الاطباء) : بر تخت بنشست و راهدانان را بخواند گفت از اینجا راه بکجا کشد؟ گفتند: بکشمیر، (اسکندرنامۀ نسخۀ نفیسی)، که بر راه و رسم آگاه باشد، که آشنا به آداب و راه و رسم باشد، که راه وصول بچیزی را بلد باشد